در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو که نژاد آنها محققاً معلوم نیست، اینها همان مردم اند که در تاریخ بابل و عیلام ذکرشان گذشت و مورخین یونانی آنها را ’کوسیان’ یا ’کیسی’ نامیده اند، (ایران باستان ص 157)
در مغرب ایران مردمانی بوده اند موسوم به کاس سو که نژاد آنها محققاً معلوم نیست، اینها همان مردم اند که در تاریخ بابل و عیلام ذکرشان گذشت و مورخین یونانی آنها را ’کوسیان’ یا ’کیسی’ نامیده اند، (ایران باستان ص 157)
کمونی در مملکت فرانسه (سن ا اواز) ، از ناحیت کربی کنار رود اس سن، دارای 10683 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد. کاغذسازی آن مهم است و آسیاها دارد رودی بفرانسه. و آن بشط سن ریزد
کمونی در مملکت فرانسه (سِن اِ اُواز) ، از ناحیت کُربی کنار رود اِس سُن، دارای 10683 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد. کاغذسازی آن مهم است و آسیاها دارد رودی بفرانسه. و آن بشط سِن ریزد
ژاک، ملاح بی باک فرانسوی متولد در نانت، وی در جنگهائی که با انگلیسی ها و پرتقالیهاکرد شهرت یافت، منازعات او با کاردینال فلوری سبب محبوس شدن وی در قصر ’هام’ گردید، (1642 - 1740)
ژاک، ملاح بی باک فرانسوی متولد در نانت، وی در جنگهائی که با انگلیسی ها و پرتقالیهاکرد شهرت یافت، منازعات او با کاردینال فلوری سبب محبوس شدن وی در قصر ’هام’ گردید، (1642 - 1740)
جمجمه. فروه. قحف. جلجه: بر سر آتش هوا دیگ هوس همی پزم گرچه بکاسۀ سرم بر سرم آب می خوری. خاقانی. افسرده شد ور اکنون خواهد ز تیغت آتش هم کاسۀ سر او خواهد شدن سفالش. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 235). بر سر بمانده دست رباب از هوای عید افتاده زیر دیگ شکم کاسۀ سرش. خاقانی. عقل که شد کاسۀ سر جای او مغز کهن نیست پذیرای او. نظامی. آن کاسۀ سری که پر از باد عجب بود خاکی شود که گل کند آن خاک کوزه گر. عطار. خفتگان بیچاره در خاک لحد خفته واندر کاسۀسر سوسمار. سعدی. روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن. حافظ. خاک در کاسۀ آن سر که در آن سودا نیست خار در پردۀ آن چشم که خون پالا نیست. صائب
جمجمه. فَروَه. قحف. جَلجَه: بر سر آتش هوا دیگ هوس همی پزم گرچه بکاسۀ سرم بر سرم آب می خوری. خاقانی. افسرده شد ور اکنون خواهد ز تیغت آتش هم کاسۀ سر او خواهد شدن سفالش. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 235). بر سر بمانده دست رباب از هوای عید افتاده زیر دیگ شکم کاسۀ سرش. خاقانی. عقل که شد کاسۀ سر جای او مغز کهن نیست پذیرای او. نظامی. آن کاسۀ سری که پر از باد عجب بود خاکی شود که گل کند آن خاک کوزه گر. عطار. خفتگان بیچاره در خاک لحد خفته واندر کاسۀسر سوسمار. سعدی. روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن. حافظ. خاک در کاسۀ آن سر که در آن سودا نیست خار در پردۀ آن چشم که خون پالا نیست. صائب
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 38500 گزی خاوری مهاباد و ده هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 69 تن سکنه از رود خانه مهاباد مشروب میشود. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، و حبوب است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 38500 گزی خاوری مهاباد و ده هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 69 تن سکنه از رود خانه مهاباد مشروب میشود. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، و حبوب است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
موی خوک که کفشگران و موزه دوزان بر سر سوزن کشند و ریسمان گنده ای را که بدان کفش و موزه دوزند بدان پیوند کنند: (چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ چو شاخ بید درختان او تهی از بار) (فرخی)، موی زبر و خشن
موی خوک که کفشگران و موزه دوزان بر سر سوزن کشند و ریسمان گنده ای را که بدان کفش و موزه دوزند بدان پیوند کنند: (چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ چو شاخ بید درختان او تهی از بار) (فرخی)، موی زبر و خشن